۲ مطلب در بهمن ۱۴۰۰ ثبت شده است

رفتنت بزرگترین لطفت بهمه

همیشه فکر میکردم بی تو نمیتونم

فکر میکردم بهت نیاز دارم

ولی امروز فهمیدم اونی که بهم نیاز داره تویی

بخام روراست باشم

وقتشه برام زانو بزنی و التماس کنی که اون نفسی که جون بقیه رو گرفته تو رو به ارزوی مرگ نندازه !

  • ۸
    • 𝗣𝗿𝗼𝗺 𝗤𝘂𝗲𝗲𝗻 |𝘱𝘳𝘦-𝘚𝘩𝘪𝘯 𝘝𝘪𝘳𝘢𝘯𝘢
    • چهارشنبه ۲۷ بهمن ۰۰

    روزی روزگاری در ماه دسامبر

    دستاش رو توی جیب پالتوی قهوه ای رنگش فرو برد

    شونه هاش رو جمع کرد تا شال پیچیده شده دور گردنش بینی و دهانش رو خوب بپوشونه

    دور و برش پر از چراغ های رنگی و ادم های خوشحالی بود که خرید های کریسمس رو با خودشون میکشیدن احاطه شده بود

    لباس سفید زمین پر از رد پا شده بود

    همینطور که اطرافش رو برانداز میکرد چشمش به نیمکت خالی خورد

    با دست هاش برف های نشسته روی نیمکت رو زمین ریخت و نشست

    نفس های لرزونش رو رها کرد و به بخاری ک از بین لب هاش خارج میشد نگاه کرد

    صدای گروه های اوازی که از طرف کلیساها میومدن توی قسمت هایی از شهر و سرود سال نو رو میخوندن روحش رو لمس میکرد

    هنوز زمان زیادی نگذشته بود که حضور کسیو کنار خودش حس کرد

    دلیلی نمیدید برگرده و ببینه کیه به هر حال چند دقیقه ی دیگه باید بلند میشد...ولی...

    چرا انقدر انرژی این مرد آشنا بود...

    انگار که اون...بخشی از یه خاطره از یه رویای کودکانه ی پسر داستان ما بود ...

    خرس های رقصان

    بال های رنگی

    همه آن چیزی است که به یاد می آورم

    و کسی دارد آوازی می خواند

    یکی از روزهای ماه دسامبر...

     

    پ.ن : پیشنهاد میکنم اهنگ رو گوش بدین..شاید شما هم مثل من باهاش سفر طولانی رفتین

  • ۷
    • 𝗣𝗿𝗼𝗺 𝗤𝘂𝗲𝗲𝗻 |𝘱𝘳𝘦-𝘚𝘩𝘪𝘯 𝘝𝘪𝘳𝘢𝘯𝘢
    • سه شنبه ۱۹ بهمن ۰۰
    ?What if you had it all but nobody to call
    Maybe then you’d know me
    ‘Cause I’ve had everything
    But no one’s listening
    And that’s just f*cking lonely

    I’m so lo-o-o-onely
    Lo-o-o-onely
    I’m so lo-o-o-onely
    Lo-o-o-onely
    :)
    منوی وبلاگ
    کلمات کلیدی